سفارش تبلیغ
صبا ویژن


انتظار عشق

قایقی خواهم ساخت

خواهم انداخت به آب

دور خواهم شد از این خاک غریب

که در آن هیچکسی نیست که در بیشه ی عشق

قهرمانان را بیدار کند

قایقی از تور تهی

و دل از آرزوی مروارید

همچنین خواهم راند

نه به آبی ها دل خواهم بست

نه به دریا - پریانی که سر از آب بدر میآرند

و در آن تابش تنهایی ماهی گیران

می فشانند فسون از سر گیسوهاشان

 

همچنان خواهم راند

همچنان خواهم خواند:

 

دور باید شد،دور

مرد آن شهر اساطیر نداشت

زن آن شهر به سرشاری یک خوشه ی انگور نبود

هیچ آیینه ی تالاری، سرخوشی هارا تکرار نکرد

چاله ی آبی حتی ،مشعل را ننمود

دور باید شد دور

شب سرودش را خواند

نوبت پنجره هاست

 

همچنان خواهم خواند

همچنان خواهم راند

 

پشت دریا ها شهری ست

که در آن پنجره ها رو به نجلی باز است

بام ها جای کبوتر هاییست، که به فواره ی هوش بشری مینگرند

دست هر کودک ده ساله ی شهر ،شاخه های معرفی ست

مردم شهر به یک چینه چنان میبندند

که به یک شعله به یک خواب لطیف

خاک،موسیقی احساس تو را میشنود

و صدای پر مرغان اساطیر می آید در باد

پشت دریا ها شهری ست

که در آن وسعت خورشید به اندازه ی چشمان سحر خیزان است

شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند

پشت دریا ها شهری ست !

قایقی باید ساخت

 


نوشته شده در چهارشنبه 89/4/30ساعت 12:31 عصر توسط نسیم نظرات ( ) |


قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت